صفحه اصلی | صفحه منو

قرار بود گزارش بنويسم

سارتر، فيلسوف محبوب من مي گويد جهان تخيلي وجود ندارد، چرا كه همه اشياء يك ارگانيسم( جهان) در آن مجموعه جايگاهي دارند كه اشياء غير واقعي جهان تخيلي فاقد آن هستند. بنابراين اشياء غير واقعي و غير مادي جهان تخيلي وجودشان را وامدار شخصي هستند كه تخيلشان مي كند. وقتي ديروز آقاي آقازاده به خانم بركشلي گفت دوست دارم وقتي موسيقي گوش مي كنم چشمهايم را ببندم، ناگهان به ياد جملات سارتر افتادم.آيا واقعا نواي پيانوي بركشلي وجود دارد؟ اگر وجود دارد چرا ديده نمي شود؟ سارتر مي گويد وجود شئ واقعي انكار ناكردني است اما غير فعال است.يعني نواي پيانو با پيانو به عنوان يك ساز به دو صورت متفاوت –غير واقعي و واقعي – وجود دارند.پيانوي بركشلي قابل ديدن است چون واقعي است .اما نواي غير واقعي او جز با غير واقعي شدن شخصي كه بدنبال درك آن است ميسر نخواهد بود.آيا ما مي توانيم نواي پيانوي بركشلي را لمس كنيم يا وضعش را تغيير دهيم؟ پاسخ منفي است . هنرمند پيانيست شئ اي غيرواقعي مي آفريند و آن را به همان صورت به ما عرضه مي كند. بنابراين موسيقي بركشلي زماني به ادراك ما در مي آيد كه از ديدن حركت زيباي دست هاي او بر روي ساز بگذريم و چشمانمان راببنديم تا با جدا كردن خود از جهان واقعي در يك قلمرو غير واقعي به آن نواي تخيلي راه يابيم.آقازاده چشمانش را مي بندد تا جلوي تجاوز جهان واقعي به جهان غير واقعي را بگيرد، همان طور كه من با نواي ساز دارا گنجوي دوست تازه يافته ام درون موسيقي قرار گرفته ام و مجذوب قلمرو موسيقي شده ام تا آگاهي ام ازجهان اشياي واقعي باز ايستد. به دارا نگفته ام اما اينجا مي نويسم كه موسيقي ازخيلي چيزها برايم واجب تر شده است. موسيقي اي كه دارا برايمان آورده در كافه مي خواند، اگر چه درجهان واقعي وجود ندارد و بر آن تاثير نمي گذارد اما تسلي دهنده است. ارتباط با نغمه هاي بركشلي و دارا به سواد موسيقايي چنداني نياز ندارد- همانطور كه من، آقازاده و بهنام از آن بي بهر ه ايم- اما اين روزها موسيقي برايمان در فراسوي جهان واقعي قرار گرفته است، همانجا كه از همه نواقص جهان واقعي عاريست.
بي تا

4 نظرات:

ناشناس گفت...

سلام
دنياي عجيبي پيدا كرذه ام . هر نوشته مرا غافگير مي سازد . نوشته تو تخيل نيست و نشان مي دهد چه سخت خوانده اي و چه نگاه عميقي داري . اميدوارم بيشتر آ نكه غرق روزمره شوي به همراه همسرت بيشتربنويسي تا بخوانيم و لذت ببريم . راستي جهل لذت را ممكن مي كند . در غياب جهل زندگي ميكروسكوبي مي شود كه تنها زشتي فرصت ديدن مي يابد . بايد به تخيل ميدان داد تا چايگزين واقعيتي شود كه تنها تلخ مان مي سازد

ناشناس گفت...

سلام
نام کافه تیتر را شنیده بودم اما تا به حال به این وبلاگ نیامده بودم
امروز از طریق لینکی که وب سایت کوک در صفحه اول خود از کافه تیتر به عنوان یک لینک مهم قرار داده به کافه تیتر آمدم
جالبه از این به بعد مهمانتان هستم

لیلا

ناشناس گفت...

اين ياداشت، آدم را از چهان محسوسات و امور به زعم بي‌تا واقي جدا مي‌كند تا به سهم خود ما را بيرون از دايره زمان، يك بار ديگر با امر واقع پيوند دهد. شايسته تقدير است. بر قلم و نوشته ات،رنگي از حسرت جاري مي‌كنم و با خود غبطه مي‌خورم كه چرا مطبوعات اين روزها از داشتن چنين نوشته‌هايي خالي است

ناشناس گفت...

كافه تيتر - بركشلي ... چه جاي خوبي،شايد مجالي شد و سري زديم

ارسال یک نظر

آرشیو

درباره کافه تیتر

عکس من
ما؛ یعنی بهنام و بی تا، بعد از روزها بیکاری تصمیم گرفتیم شغل و البته علاقه خودمون رو اینجوری دنبال کنیم:کافه؛اون‌هم، تیتر. این کافه۱۵تیرماه سال ۱۳۸۶به دستور پلیس امنیت ایران پلمب شد.