صفحه اصلی | صفحه منو

۴۸ ساعت خبری

شب، خبر درگذشت مهدی سحابی را می‌شنوی، بغض می‌کنی و بی‌آن که کتابی از ترجمه‌های او در دسترست باشد، به یاد می‌آوری بخش‌هایی از آنچه با ترجمه او خوانده‌ای و افسوس می‌خوری از این مرگ زودهنگام و ضایعه‌ای که بر ترجمه ادبی ایران وارد شد.

صبح، خبر در آستانه اعدام قرار گرفتن احسان فتاحیان را می‌شنوی و تا شب، سعی می‌کنی به سهم خودت، کاری برای توقف اعدام او انجام دهی.

فردا صبح که بیدار می‌شوی، قبل از آن که کامپیوتر را روشن کنی، می‌دانی تلاش‌ها مثمرثمر نبوده و خبر بدی خواهی خواند. شاکی احسان، بخشش در کارش نیست. بله او به دار آویخته شده است.

عصر، «خواهران بسیجی» تجمع کرده‌اند و با عکس‌هایی که از ندا آقاسلطان در دست دارند، خواستار استرداد آرش حجازی به ایران هستند. او را «قاتل» می‌نامند. یاد نامه آقای حجازی به باراک اوباما می‌افتی و به عکس‌های این جماعتی که تنها فریاد زدن بلد هستند، خیره می‌شوی.

شب، روی همه سایت‌های خبری جهان، خبری می‌آید مبنی بر صدور حکم حبس ابد برای قاتل زن محجبه مصری. به عکس محجبه ندا نگاه می‌کنی که در دستان زنان بسیجی است، به دهان‌هایی که فریاد می‌زنند و مشت‌هایی که گره شده‌اند و به عکس مروه شروینی. آن‌قدر نگاه می‌کنی که دیگر چیزی نمی‌بینی، همه جا تیره و تار شده است.


0 نظرات:

ارسال یک نظر

آرشیو

درباره کافه تیتر

عکس من
ما؛ یعنی بهنام و بی تا، بعد از روزها بیکاری تصمیم گرفتیم شغل و البته علاقه خودمون رو اینجوری دنبال کنیم:کافه؛اون‌هم، تیتر. این کافه۱۵تیرماه سال ۱۳۸۶به دستور پلیس امنیت ایران پلمب شد.