در پی مطلبی که دوست عزیز، مرضیه خلقتی به مناسبت سالگرد درگذشت امین بوذرجمهری در وبلاگش نوشته بود و همین طور مطلب دوست عزیز؛ فاطمه کمالی چیرانی، در مورد چهار سالی که در دانشگاه گذشت ( با عنوان چهار قرن سکوت)، فکر می کنم بد نیست بنویسم که اگر نقدی هست متوجه "همه" ماست ، کمتر یا بیشتر علاوه براین ورودیهای ارتباطات 81 غیر یکدست تر از آن بودند که بخواهند همه دریک قالب با همدیگر متحد شوند واین "غیر یکدست بودن" فی نفسه اصلا ویژگی بدی نبود و نیست ، کمااینکه به ما رفتار مسالمت آمیز ، گاهی تحمل کردن و حتی به آن عده ای که اهل مباحثه بودند ، "جنگ بدون کشت و کشتار" را یاد داد ، چیزی شبیه به" گفتگوی تفکرها"
و البته بچه های کلاس ،کم وبیش تلاشهایی هم کردند تا از طریق عضویت در پایگاههایی مثل هسته علمی ارتباطات ، جنب وجوش علمی و روابط دوستانه بچه های کلاس و همین طور روابط استاد و دانشجو را بهبود ببخشند، که تقریبا این تلاشها عقیم ماند و موثر واقع نشد، حتی مراسم افطاری که نقش دومش "بهانه بودنش " بود به سال سوم نکشید
...........وقتی هانیه خاکپور تصادف کرده بود و به دلیل ضربه مغزی جراحی شده بود ،فکر می کردم خیلی از بچه های کلا س را توی بیمارستان ببینم یا بعدا به دیدنش بروند یا حالش را پرسند یا متوجه بشوند یک ماه و نیمی می شود که هانیه دانشگاه نیامده است شبیه این است که من مرده باشم و یک سال بعد همسایه ها بپرسند میترا مرده است یا زنده، خبری ازش نیست
به از این به بعد فکر کنیم ، به بعد از دوران دانشجویی ، ان شاالله هیچ کس بیکار نماند و هر کس هر کجا که هست ؛ به شهر خودش بر می گردد یا تهران می ماند، موفق باشد . سالهای بعد هم مثل این چهار سال دیگر به عقب بر نمی گردند
من هم خودم تا به حال نرفته ام، ولی اگر روزی از حوالی خیابان برادران مظفر ( بین چهار راه ولی عصر و خیابان فلسطین ) گذشتیم ، به " کافه تیتر" سر بزنیم و وقتی رفتیم داخل ، سرمان را بچرخانیم شاید همدیگر را
...........وقتی هانیه خاکپور تصادف کرده بود و به دلیل ضربه مغزی جراحی شده بود ،فکر می کردم خیلی از بچه های کلا س را توی بیمارستان ببینم یا بعدا به دیدنش بروند یا حالش را پرسند یا متوجه بشوند یک ماه و نیمی می شود که هانیه دانشگاه نیامده است شبیه این است که من مرده باشم و یک سال بعد همسایه ها بپرسند میترا مرده است یا زنده، خبری ازش نیست
به از این به بعد فکر کنیم ، به بعد از دوران دانشجویی ، ان شاالله هیچ کس بیکار نماند و هر کس هر کجا که هست ؛ به شهر خودش بر می گردد یا تهران می ماند، موفق باشد . سالهای بعد هم مثل این چهار سال دیگر به عقب بر نمی گردند
من هم خودم تا به حال نرفته ام، ولی اگر روزی از حوالی خیابان برادران مظفر ( بین چهار راه ولی عصر و خیابان فلسطین ) گذشتیم ، به " کافه تیتر" سر بزنیم و وقتی رفتیم داخل ، سرمان را بچرخانیم شاید همدیگر را
دیدیم و برای سلام کردن پیش قدم شدیم
6 نظرات:
آدم منتظر شماست به آدم سر بزنید
سلام . ممنون که لینک من را به سایت خوبتون اضافه کردین . از این که فضای به این قشنگی در کافه تیتر ایجاد کردین واقعا ممنون . موفق باشید .
فکرِ خوب + ایدهء خوب
بوش، مانا را خریده بود؟
http://www.jour4peace.com/
استخدام می شود
http://www.jour4peace.com/main1.asp?a_id=56
ممنونم...دوست دارم اگه فرصتی بشه بیایم خدمتتون و البته بعضی استادهارم به نمایندگی از شما اونجا دعوت کنیم...
hamishe mishinim o migim digaran , kash lahze ee berese ke khodemoonam bebinim
...
man khodam dar in mored kheyli zaye amal mikonam vali khob , adat kardim engar be zendegiye pooshali
...
oon vara patoghe vali nadide boodam inja ro , sar mizanam hatman
ارسال یک نظر