گزارش تصويري از حضور محمد گلبن در كافه تيتر- عكس:هوشنگ جيراني
1 نظرات:
ناشناس
گفت...
هموطنان عزيز و دوستان گرامی کافه تيتر می بخشيد مرا که به خودم جرئت دادم و از راه دور نکته ای انتقادی همراه با چند پيشنهادی در مورد چگونگی ساز و کار "کافه تيتر" با شما در ميان می گذارم. راستش در اينجا مکانهايی شبيه کافه تيتر به گونه ای ديگر اداره و سازماندهی می شود. شما عزيزان با اين همه تلاش و کوشش بی دريغ و تحمل هزينه مادی و زحمت بسيار، کمترين بازدهی را از فعاليت های خود به دست می آوريد. هراس من از آن است که پس از مدتی با نااميدی و سرخوردگی، ايده جالبی را که با هزار زحمت تحقق بخشيديد، رها کنيد و از خير اين کار که تلاشتان بيشتر و بيشتر در فرهنگی کردن ابعاد فرهنگی آن و کمتر و کمتر کردن بعد اقتصادی آن است در کوتاه مدت بگذريد. دريغ و درد اگر چنين شود. لذا از هم اکنون فکر چاره و راهکاری اساسی کنيد و علاج واقعه قبل از وقوع کنيد. اولاً که مبنای کارتان را نيم اقتصادی و نيم فرهنگی بگذاريد. به همين ترتيب که نوشته آمد؛ يعنی اقتصادی - فرهنگی. شرم و حجب و حيای شبه روشنفکری را هم کنار بگذاريد که مثلاً دوست و دشمن و غير و آشنا به شما و پشت سر شما بگويند : «کافه چی». از اين القاب هراسی به خود راه ندهيد. مگر آنکه اسپنسر و حامی مالی بی چشمداشتی پا پيش گذارد و هزينه کافه تيتر و هزينه زندگی شما دو نفر را بدون هيچ وابستگی متقبل شود و بعد شما تمام وقت در پی فعاليت مستقل فرهنگی باشيد. اما شما خوب می دانيد که اين فقط خواب و خيالی بيش نيست که حتی در اروپا هم که ما زندگی می کنيم چنين اتفاقی نمی افتد. بله، هستند شرکت ها و کارخانه های بزرگ اقتصادی و نهادهای غيردولتی که آماده اند به ايده هايی مثل کافه تيتر کمک کنند اما تصور نمی کنم که در ايران چنين خوابی به اين زودی ها تعبير شود. در هر حال، 1- بنای کارتان را کسب درآمد بگذاريد و ميهمانان تان را از هر گروه و دسته و قشر و طبقه اجتماعی حبيب خود و خدا بدانيد. شخصيت شما گردانندگان و حال و هوا و اتمسفر کافه تيتر خود به خود بعد از مدتی نوع ميهمانان و مشتری های شما را مشخص خواهد کرد؛ نوعی "گزينش طبيعی" اتفاق خواهد افتاد. 2- سری به "کافه های معمولی" ولی پُرمشتری و پردرآمد بزنيد و ببينيد که برای جلب مشتری چه می کنند. تا حدی که مناسب کار و مکان و در اندازه شماست از ايده های آنها استفاده کنيد. البته چند نوشيدنی گرم سرد "ويژه تيتر" را هم حفظ کنيد تا چهره و هوطتتتان در اين زمينه هم بارز شود. 3- مخاطبان شما فقط در اينترنت نيستند و همه هم به اينترنت دسترسی يا آشنايی و حتی علاقه ندارند. وبلاگ نويسان و وبلاگ خوانان هم خيالتان راحت باشد، بيشتر پای «منقل ِ کامپيوتر» خود نشسته اند و اعتيادشان گاهی به حدی است که قادر نيستند لحظه ای "دنيای خوش و بی دردسر مجازی" را رها کنند و تک پايی به "دنيای واقعيت های تلخ و شيرين" بيايند و در کافه ای مثل تيتر گپی بزنند و گپی بشنوند و با اهل قلم و هنرمند و نويسنده و مترجمی آشنا شوند. لذا اندکی هم به سراغ آنان که دنيای واقعیشان هنوز واقعی است برويد و آنها را به مجلس و محفل خود دعوت کنيد! 4 - با پخش اعلان های دستی کوچک در محل هايی مثل تآتر شهر، خانه هنرمندان، نهارخوری دانشگاه، روی دکه کتابفروشی های معروف و بزرگ و غيره، هم نوشيدنی ها و احتمالاً خوردنی هايتان را تبليغ کنيد و هم حداقل دو ماه پيش از برگزاری برنامه های فرهنگی و نشسته هاتايتان، محل و تاريخ و زمان آنرا به اطلاع مخاطبانتان برسانيد. در مورد برنامه های فرهنگی و نشست هايتان هم چند ايده دارم که در اولين فرصت برايتان می نويسم. فقط اجالتاً اين را بگويم که بی حاصل است که مثلاً آقا يا خانم فلانی بيايد و بگويد: من به فلان فرهنگی مرد و يا بهمان هنرمند زن آشنا هستم و هفته آينده مياورمش اينجا؛ در وبلاگ بنويسيد که فلانی می آيد! بعد هم همان شخص خير و با حسن نيت حداکثر حداکثر سه چهار نفر را با رودربايستی همراه خود به عنوان «تماشاچی» می آورد که نه چندان علاقه ای به ميهمان فرهنگی شما دارند و نه دلبستگی به بحث های او. مجلسی بی رونق و به قول جوانهای امروزی "خفن" با حضور حداکثر بيست نفر برگزار می شود (بيست نفر را زياد تخمين زدم؛ پس می گيرم! به نظرم بيشترين "جمعيت" در جشن تولد شکرخواه بود؟! يا؟) چون از همين راه دور، رنج بسيار می برم و دريغ و درد می گويم وقتی که تصاوير نشست هايتان را با اهل فکر و فرهنگ می بينم که چه بی رونق است و گاه چه خاموش و خفته. دوستی از دوردست
ما؛ یعنی بهنام و بی تا،
بعد از روزها بیکاری تصمیم گرفتیم شغل و البته علاقه خودمون رو اینجوری دنبال کنیم:کافه؛اونهم، تیتر.
این کافه۱۵تیرماه سال ۱۳۸۶به دستور پلیس امنیت ایران پلمب شد.
1 نظرات:
هموطنان عزيز و دوستان گرامی کافه تيتر
می بخشيد مرا که به خودم جرئت دادم و از راه دور نکته ای انتقادی همراه با چند پيشنهادی در مورد چگونگی ساز و کار "کافه تيتر" با شما در ميان می گذارم. راستش در اينجا مکانهايی شبيه کافه تيتر به گونه ای ديگر اداره و سازماندهی می شود. شما عزيزان با اين همه تلاش و کوشش بی دريغ و تحمل هزينه مادی و زحمت بسيار، کمترين بازدهی را از فعاليت های خود به دست می آوريد. هراس من از آن است که پس از مدتی با نااميدی و سرخوردگی، ايده جالبی را که با هزار زحمت تحقق بخشيديد، رها کنيد و از خير اين کار که تلاشتان بيشتر و بيشتر در فرهنگی کردن ابعاد فرهنگی آن و کمتر و کمتر کردن بعد اقتصادی آن است در کوتاه مدت بگذريد. دريغ و درد اگر چنين شود. لذا از هم اکنون فکر چاره و راهکاری اساسی کنيد و علاج واقعه قبل از وقوع کنيد.
اولاً که مبنای کارتان را نيم اقتصادی و نيم فرهنگی بگذاريد. به همين ترتيب که نوشته آمد؛ يعنی اقتصادی - فرهنگی. شرم و حجب و حيای شبه روشنفکری را هم کنار بگذاريد که مثلاً دوست و دشمن و غير و آشنا به شما و پشت سر شما بگويند : «کافه چی». از اين القاب هراسی به خود راه ندهيد. مگر آنکه اسپنسر و حامی مالی بی چشمداشتی پا پيش گذارد و هزينه کافه تيتر و هزينه زندگی شما دو نفر را بدون هيچ وابستگی متقبل شود و بعد شما تمام وقت در پی فعاليت مستقل فرهنگی باشيد. اما شما خوب می دانيد که اين فقط خواب و خيالی بيش نيست که حتی در اروپا هم که ما زندگی می کنيم چنين اتفاقی نمی افتد. بله، هستند شرکت ها و کارخانه های بزرگ اقتصادی و نهادهای غيردولتی که آماده اند به ايده هايی مثل کافه تيتر کمک کنند اما تصور نمی کنم که در ايران چنين خوابی به اين زودی ها تعبير شود.
در هر حال،
1- بنای کارتان را کسب درآمد بگذاريد و ميهمانان تان را از هر گروه و دسته و قشر و طبقه اجتماعی حبيب خود و خدا بدانيد. شخصيت شما گردانندگان و حال و هوا و اتمسفر کافه تيتر خود به خود بعد از مدتی نوع ميهمانان و مشتری های شما را مشخص خواهد کرد؛ نوعی "گزينش طبيعی" اتفاق خواهد افتاد.
2- سری به "کافه های معمولی" ولی پُرمشتری و پردرآمد بزنيد و ببينيد که برای جلب مشتری چه می کنند. تا حدی که مناسب کار و مکان و در اندازه شماست از ايده های آنها استفاده کنيد. البته چند نوشيدنی گرم سرد "ويژه تيتر" را هم حفظ کنيد تا چهره و هوطتتتان در اين زمينه هم بارز شود.
3- مخاطبان شما فقط در اينترنت نيستند و همه هم به اينترنت دسترسی يا آشنايی و حتی علاقه ندارند. وبلاگ نويسان و وبلاگ خوانان هم خيالتان راحت باشد، بيشتر پای «منقل ِ کامپيوتر» خود نشسته اند و اعتيادشان گاهی به حدی است که قادر نيستند لحظه ای "دنيای خوش و بی دردسر مجازی" را رها کنند و تک پايی به "دنيای واقعيت های تلخ و شيرين" بيايند و در کافه ای مثل تيتر گپی بزنند و گپی بشنوند و با اهل قلم و هنرمند و نويسنده و مترجمی آشنا شوند. لذا اندکی هم به سراغ آنان که دنيای واقعیشان هنوز واقعی است برويد و آنها را به مجلس و محفل خود دعوت کنيد!
4 - با پخش اعلان های دستی کوچک در محل هايی مثل تآتر شهر، خانه هنرمندان، نهارخوری دانشگاه، روی دکه کتابفروشی های معروف و بزرگ و غيره، هم نوشيدنی ها و احتمالاً خوردنی هايتان را تبليغ کنيد و هم حداقل دو ماه پيش از برگزاری برنامه های فرهنگی و نشسته هاتايتان، محل و تاريخ و زمان آنرا به اطلاع مخاطبانتان برسانيد.
در مورد برنامه های فرهنگی و نشست هايتان هم چند ايده دارم که در اولين فرصت برايتان می نويسم. فقط اجالتاً اين را بگويم که بی حاصل است که مثلاً آقا يا خانم فلانی بيايد و بگويد: من به فلان فرهنگی مرد و يا بهمان هنرمند زن آشنا هستم و هفته آينده مياورمش اينجا؛ در وبلاگ بنويسيد که فلانی می آيد! بعد هم همان شخص خير و با حسن نيت حداکثر حداکثر سه چهار نفر را با رودربايستی همراه خود به عنوان «تماشاچی» می آورد که نه چندان علاقه ای به ميهمان فرهنگی شما دارند و نه دلبستگی به بحث های او. مجلسی بی رونق و به قول جوانهای امروزی "خفن" با حضور حداکثر بيست نفر برگزار می شود (بيست نفر را زياد تخمين زدم؛ پس می گيرم! به نظرم بيشترين "جمعيت" در جشن تولد شکرخواه بود؟! يا؟) چون از همين راه دور، رنج بسيار می برم و دريغ و درد می گويم وقتی که تصاوير نشست هايتان را با اهل فکر و فرهنگ می بينم که چه بی رونق است و گاه چه خاموش و خفته.
دوستی از دوردست
ارسال یک نظر