صفحه اصلی | صفحه منو

كار باران اين است؛باريدن

چه كسي گفت «عمران» رفت. مگر « توفيق» و « صابري» رفته اند كه او هم برود. «عمران» و بقيه دست خودشان نبود بروند يا بمانند. تاريخ براي آنان تصميم گرفته است
گويا نوبتش ديشب بود كه «بيايد» تا بماند در پهنه تاريخ ، براستي او از ميان ما رفته است يا ما از ميان تاريخ . نوبت ما هم خواهد رسيد ؛ يا «مي رويم» يا «مي آييم». اما آنچه مسلم است، «عمران» زنده خواهد ماند با ما و آيندگان،اما معلوم نيست ما زنده باشيم با آيندگان.
***
سه شنبه روزي در «بهار» ساعتي مهمان ما بود. خسته خسته، اما چون قول داده بود آمد، بسيار خنداند و خنديد. هنوز مي خنديم با خاطرات آن ايام. روزها نرفته اند ،ما مي رويم و گرنه «عمران » هماني بود كه امروز هست و فردا خواهد بود همان طور كه ديروز بود. آن روز «بهاري» چتر بر سرش گرفتيم ديديم او خودش باران است.كار باران اين است«باريدن»
ه




1 نظرات:

ناشناس گفت...

نمي دانم چرا اصلن باورم نمي شود . ويژه نامه گوهران هنوز پيش چشمم است . شما هم داريدش هنوز نه ؟ اين باران بند نمي آيد اما ...

ارسال یک نظر

آرشیو

درباره کافه تیتر

عکس من
ما؛ یعنی بهنام و بی تا، بعد از روزها بیکاری تصمیم گرفتیم شغل و البته علاقه خودمون رو اینجوری دنبال کنیم:کافه؛اون‌هم، تیتر. این کافه۱۵تیرماه سال ۱۳۸۶به دستور پلیس امنیت ایران پلمب شد.