بهنام قلي پور- دير زماني بود كه خيال نوشتن را با لذت خواندن رج مي زدم.ترديدم نبود از نا نوشتن روزمره و گاه گاه. خواندن بود و خواندن، انباشتن بود و انباشتن. عصر آدينه روزي مهمان خانواده معزز محمد آقازاده بوديم؛5 آرزويي نگاشته بود،ديگران نيز هم؛چون كامران محمدي
در اجابتِ مهماني خانوادگي،دعوت شديم به مهماني ديگري در دنياي مجاز.درخواست محترمانه كامران براي بيان 5 آرزويم را دوست مي دارم با چنين مطلعي بياغازم
- يقين دارم بيش از نفوس آدمي در جهان،آرزوهايي،تمنياتي،اميدها و آرمان هايي هست.و گمانم براين است؛همه آرزوها تنها بر«بودنِ نابودها» و «نابوديِ بودها» برمي آيند،برآورده يا نابرآورده مي شوند و مي روند. بعد آرزوي ديگر تا الي آخر. آري زندگي در برآمدن ،برآوردن و نياوردن آرزوهاست كه خويش را بر ما ارزاني مي دارد
- خودم را مي گويم؛آزروهايم«سياليت»عجيبي دارند. يگانه عامل آن هم «زمان» است.آرزوهايم درزمان غوطه ورند. از آرزوهاي ساعتي گرفته تا آرزوهاي ساليانه.
- مختصات من،ما و شما از دو ساحت بيرون نيست؛ حوزه عمومي،حوزه خصوصي.آرزوها،هر چند از حوزه خصوصي بر مي آيند،اما ضمير تحققشان لزومآ همان حوزه نيست.پس 5 ارزوي من از حوزه خصوصي برآمده و ضمير تحققشان در حوزه عمومي است. آرزوهايي كه بازتاب مستقيم آن در «من» است،بماند براي خودم و دوستم بي تا
آرزو دارم
روزگاري؛ تهران،آسمانش آبي و زمينش پر از دوچرخه
روزگاري؛ رستگاري كتاب و كتاب خواني
روزگاري؛ مالامال از عقلانيت در نهاد ايران
روزگاري؛ دور از آسمان،نزديك زمين.
روزگاري؛ صحت و خوشي كساني كه دوستشان دارم
گاه گاهي آرزويي
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
2 نظرات:
امیدوارم همه ی آرزوهات برآورده بشه ..
آرزوهات حرف نداشت.مخصوصا شماره 4
ارسال یک نظر