صفحه اصلی | صفحه منو

قرار نیست تا ابد اوضاع تغییر نکند

فکر می‌کنم آدم بالاخره یک جایی باید دست از «غر زدن و ناله کردن» بردارد. برای هر کدام از ما ممکن است در شرایطی، اتفاقی بیفتد که بدون این که تصمیم گرفته باشیم، «غمگینانه» بنویسیم و حرف بزنیم. کما این که برای خود من بارها این اتفاق افتاده است و بعضی وقت‌ها همین‌جا در این وبلاگ، از غصه‌هایم نوشته‌ام.


اما معتقدم که این حالت باید بعد از مدتی رفع شود، یعنی باید رفعش کنیم. اصلا با این که خودمان را بسپاریم دست غم و غصه‌ها تا ببرندمان به ناکجاآباد موافق نیستم.


این روزها در ملاقات‌های حضوری، چت‌ها و فضاهای مجازی (به ویژه فیس بوک) فضا به طرز غم‌انگیزی غمگنانه است. بله، همه هم حق داریم. یا بیکاریم، یا دوستی و عزیزی از ما در زندان است، یا آواره و دربه دریم یا بی‌پولیم و ....مهم‌تر از همه با دزدیده شدن رای‌مان، آرزوهایمان بر باد رفته است.


اما فکر می‌کنم برای هر کدام از ما وضع می‌توانست خیلی بدتر از این باشد. حتی وقتی با سایر دوستان و همکاران در شرایطی تقریبا مساوی قرار داریم، باز بعضی‌هایمان به هزار و یک دلیل و شاید هم از تنها روی شانس، نسبت به بقیه، در موقعیت بهتری هستیم.


راستش من تنها می‌توانم اندوه آنهایی را در دراز مدت تحمل کنم که عزیزی را از دست داده باشند. مثلا اگر مادر ندا یا سهراب تا آخر عمر غمگین باشند، حق دارند و کسی هم به خودش اجازه نمی‌دهد به آنها بگوید لطفا شاد باشید.


اما در سایر موارد، با وجود تلخی‌ها و دشواری‌هایی که همه به نوعی با آن دست به گریبان بوده و هستیم، همیشه روزنه‌ای برای شاد بودن و فاصله گرفتن از غم و اندوه هست.


این روزنه می‌تواند دیدن تصویر در آغوش گرفتن فرنیک باشد، می‌تواند خنده‌های تاج‌زاده و لبخند فخرالسادات باشد، یک تجربه تازه، شنیدن صدای یک دوست، یاد دادن چیزی به کسی که به آن احتیاج دارد بی‌آن که تو را بشناسد و حتی شادی‌هایی خیلی خیلی کوچک‌تر.


هر کس از من بپرسد حال و روزت چطور است، می‌گویم خوب، خیلی خوب. شرایط را باید پذیرفت. در همیشه روی یک پاشنه نمی‌چرخد. اوضاع می‌توانست بدتر از این باشد، خیلی بدتر. خوشحالم که هر دو سالم هستیم و با هم. وقتی به آنهایی که از هم جدا افتاده‌اند فکر کنیم، این خوشبختی کوچکی نیست.


همیشه آنهایی را در نظر می‌گیرم که از ما مشکلات جدی‌تری دارند. ضمن این که قرار نیست تا ابد اوضاع تغییر نکند.


در حال حاضر، مهم‌تر از همه چیز، زنده نگه داشتن امیدی است که در هر شرایطی در جانمان زبانه می‌کشد. فقط باید خودمان را از شر غم و غصه‌های لعنتی خلاص کنیم.

۲۱اسفند ۸۸

4 نظرات:

اميد گفت...

سلام. عيدتون مبارك. اين كه نشد . وبلاگ اقاي بهنام قلي پور فيلتر شده و ما هم چون خوشه سومي هستيم نميتونيم بهاي خريد فيلتر شكن رو بپردازيم حالا چه كنيم؟

شازده خانوم گفت...

ای گل گفتی.....
من هم دیگه کشش خیلی حرفها رو ندارم.
سال نو مبارک نازنین

رضا شبانکاره گفت...

درود به کافه تیترها
یادم توی اوضاع تبیلیغات انتخاباتی بود و اومدم یه کامنت نوشتم که امیدوارم توی دولت بعدی کافه تیترتون راه بیفته و کلی چیزها... اونموقع چه آرزوهایی داشتیم و این روزا هم با اینکه خیلی از آرزوهام شاید به لحاظ ذهنی پیشرو شده اما در عمل هیچ... ولی باز به قول ژیل دلوز: مقاومت آفرینش و خلاقیت است... پس امیدواریم

مهسا گفت...

چه پست خوبی

ارسال یک نظر

آرشیو

درباره کافه تیتر

عکس من
ما؛ یعنی بهنام و بی تا، بعد از روزها بیکاری تصمیم گرفتیم شغل و البته علاقه خودمون رو اینجوری دنبال کنیم:کافه؛اون‌هم، تیتر. این کافه۱۵تیرماه سال ۱۳۸۶به دستور پلیس امنیت ایران پلمب شد.