بی تا-«تداخل صنفی»عبارت زیبایی است ،به همان زیبایی« نشر اکاذیب» و «تشویش اذهان عمومی».البته این نوع واژه سازی ها کار هر کسی نیست؛منظورم زیبایی و کارامدی توامان است.تازه گیرم که واژه ساخته شد،مگر فرهنگستان ادب سال ها نیست که واژه می سازد و سعی می کند با بخشنامه و فکس و هزار ترفند دیگر آنها را-و در واقع خودش را-به رخ ملت بکشد،راه هم به جایی برده است؟باور کنید نمی شود ؛ما واژه هایی را که پشتشان اقتداری نباشد قبول نمی کنیم،حافظه و سابقه تاریخی اینجا ها خودش را نشان می دهد.مهم نیست که نمی خواهیم قبول کنیم همه سرنشینان یک کشتی هستیم و دیر یا زود نوبت به دریا ریختنمان می رسد ،مهم نیست صنف و اتحادیه یا کارشان را بلد نیستند یا باید منحل شوند و یا از برپایی هر نوع اعتراض صنفی محرومند،مهم «تداخل» است.برای یک بار هم که شده توانایی های بصری تان رابه کار بیاندازید و با دقت به این واژه نگاه کنید؛ترکیب «ت» و « دال» و آن «خ» لامصب،کاملا مفهوم واژه را می رساند.اخموست و مستقیم می زند به هدف.حالا پای کتاب و بحث وروشنفکری و جلسه و خبر و اینها هم که وسط باشد واقعا باید جلوی هرگونه «تداخلی» را گرفت. «تداخل» یکجورهایی«موازی کاری» هم تلقی میشود. واژه اخیر با آن دو تا «یا»یی که من اینجا ـ روی کاغذ ـ دارم کشیده مینویسمشان نرم است و مرموز؛ جلوی چشمم دست و پایش را دراز کرده و وارفته است، از آن وارفتگیهای بختکوار!
امروز دیگر هر بچهای میداند وقتی فرهنگسراها و انجمنهای شبه فرهنگی دولتی جلوی یک کافه کوچک، حقیر شوند و کم بیاورند، همیشه دستی از جایی «مداخله» میکند تا جلوی این «تداخل» را بگیرد. ضمانت اجرایی هم که الی ماشاالله هست و بودجهای و خلاصه سر «سرا» سلامت. کافه کتابها و خانههای هنر باید تعطیل شوند تا «سرا»یی که به زور و با پول مفت چپانده شده به فرهنگ این مملکت، دیده شود. همه این تعطیلیها یعنی دوستان فرهنگی باید یا کافه رفتن و این قرتی بازیها را کنار بگذارند و یا بروند جایی که با پول مالیاتهای خودشان و برای خود خودشان درست شده است. چی از این بهتر، دیگر چه مرگمان است؟
یک جورهایی هم راست میگویند؛ اگر قرار باشد چهار تا آدم معمولی هم که تصادفا به کافه کتابی میروند دو کلمه حرف حساب بشوند و چهار تا آدم به درد بخورـ حتی اگر برای روز مبادا باشدـ ببینند که دیگر سنگ روی سنگ بند نمیشود. بعد هم مگر معجون فروشها در کار اصناف دیگر تداخلی ایجاد کردهاند که روزنامهنگاران، نویسندگان و ناشران به قلمرو آنان وارد شدهاند؟ «موازی کاری» هم حدی دارد، دولت کریمه چقدر باید تحمل کند؟ بستی و قهوه(بخوانید قوه) فروختن که اینهمه سر وصدا و فیس و افاده ندارد، جیب و خالی و این همه پز عالی؟ اگر به عنوان صدقه اجازه چاپ چهارتا کتاب و ساخت چند تا فیلم و استفاده از تعدادی پروژه تحقیقاتی صد من یه غاز را هم بهمان ندهند که باید برویم بمیریم. پس یا پایمان را به اندازه گلیمی که برایمان پهن کردهاند دراز کنیم یا برویم گورمان را گم کنیم لای دست همان هایی که توی همین کافه کتابها سنگشان را به سینه می زنیم!
1 نظرات:
همون بهتر که کتاب خوندن و قهوه خوردنمون تو زیرزمینها باشه!
ارسال یک نظر