تعطیلات برای من مساوی است با بینظمی و تنبلی. در همه این سالها هرگز در تعطیلات طولانی مدت، کار قابلتوجهی انجام ندادهام اما برعکس، وقتی سرم شلوغ است و باید چند کار را با هم سر و سامان دهم علاوه بر انجام آنها از پس کلی کار مخصوص اوقات فراغت هم بر میآیم.
از ششم تا دوازدهم فروردین که در تعطیلات به سر بردیم به جز سفر یک هفتهای به اصفهان و ملزومات آن، کار دیگری انجام ندادم، نمیخواستم هم کار دیگری بکنم. تنها روزی یک ربع، به اینترنت سری زدم و چند تا ایمیل جواب دادم. اما در 5 روز اول فروردین تا دلتان بخواهد فیلم دیدم و چند تایی هم کتاب خواندم. به نظرم تمیزی خانه و آرامش خلوتی تهران – که البته بیش از چند روز برایم قابل تحمل نیست- تنها به درد مطالعه میخورد.
بنابراین حالا که بعد از مدتها میخواهم چیزی در وبلاگ بنویسم ، همه چیزهایی که در این چند روزه در ذهنم مرور میکردم که دربارهشان بنویسم دیگر لطفی ندارند؛ هم از وقت تبریک عید گذشته است و هم نوروز را با سیزده بدر بدرقه کرده ایم.
اما دوست دارم پیشنهاد کنم ترجمههای جدید مهدی سحابی از "سلین" و "کیارا" را بخوانید که شاهکارند. نمیدانم بگویم نویسندههای دو کتاب "دسته دلقک ها" و "تقسیم" بی نظیر نوشتهاند یا سحابی عالی ترجمه کردهاست. راستش من که بیشتر به خاطر ترجمههای سحابیی کتابها را خریدم.
چند خط هم درباره اصفهان بنویسم که بر خلاف بهنام، علاقهای به زندگی در آن ندارم اما عاشقش هستم. کنار رودخانهای که هرچقدر هم از آن عبور کنی سیر نمیشوی، محلههای قدیمی ارامنه، یهودیان، کلیساها، مساجد، پارکها .... اصفهان که میرویم به همراه یک دوست، خودمان را در شهر رها میکنیم و ساعتها راه می رویم تا از هر کجا که شد سر درآوریم؛ شهر را پای پیاده کشف می کنیم بی هیچ نقشه و هدف مشخصی.
بختیاریها و اصفهانیها رابطه چندان خوبی با هم ندارند. بسیاری از مردان هم قبیله، ازدواج دخترانشان را با اصفهانیها ممنوع کردهاند و بسیاری از دخترهای فامیل ما به خاطر باورهای احمقانه پدرانشان در خانه ماندند و "ترشیدند". اما من در همه سالهایی که با اصفهانیها کار کردهام از آنها چیزهای زیادی یاد گرفتهام و فکر میکنم بسیاری از کارها تنها از عهده آنها بر میآید. تمیز نگاه داشتن شهر بزرگی مثل اصفهان که در آن، حتی یک آشغال هم روی زمین پیدا نمی کنید و حفظ ابنیه تاریخی با این کیفیت از آن جملهاند.
امسال خوشبختانه مادرم را هم راضی کردم که دیگر از من انتظار دید و بازدید از فک و فامیل را نداشته باشد. هر که آمد خانه پدری، افتخار دیدار ما را هم پیدا کرد. در نتیجه بیشتر وقتم را صرف خواهرزاده دو ماهه ام کردم که این روزها جذابیت اصفهان را برایم چند برابر کرده است.
نمیدانید در حیاط خانه پدر و مادرم، آفتاب چقدر دلپذیر است، اطلسیها چقدر خوشرنگند، بوی یاسها چقدر زیاد است، برگ درختها چقدر سبزند و غذاها چقدر خوشمزه اند.
خلاصه اینکه با روحیه برگشتهام تا تصمیمات جدیدی که برای امسال دارم را عملی کنم. وارد سی و سومین سال زندگیام شدهام و کارهای ناتمام زیادی دارم.
5 نظرات:
لازم نبود حتماً کار عجیب و غریبی توی این تعطیلات میکردی. همین که لحظات جذاب و دلنشینی را گذراندی که از یاداوریش حس خوبی به تو دست می دهد خودش کلی جای شکر دارد.
امیدوارم این سال 30ام برایت پر از اتفاق های امیدوار کننده باشد..
درود بر شما
از شما بسیار شنیدم اما تا حالا فرصت نشده بیام ! اولا سال نو مبارک و ثانیا به زودی میام
bornaamirzadeh.blogfa.com
سلام
دیگه مهمون نمیارید؟
خبرمون کنید تو زو خدا.
sale no mobarak bita jan...
امیدوارم امروزتان بهتر از دیروز و تعطیلات باشد!
برای تامین غذای کودکان گرسنه جهان با ما همراه شوید. در وبلاگ مان منتظر شما هستیم.
http://h-hojjat.persianblog.ir/
ارسال یک نظر