صفحه اصلی | صفحه منو

سرنوشت تلخ کردان

علی کردان درگذشت. احساس خاصی نسبت به درگذشت وی ندارم. البته خوشحال هم نیستم. انسانی بود و خانواده‌ای داشت و کسانی که دوستش داشتند. اما خب، راستش مرگش برایم مهم نیست.

آنچه مهم است این که باورم نمی‌شد که به این سادگی، چند وقت بعد از آن افتضاح و جریان استیضاح، خبر مرگش را بشنویم. چقدر راحت می‌توان همه چیز(پست و مقام و آبرو و خانواده و...) را از دست داد و بعد هم از دنیا رفت.

البته فکر نمی‌کنم آقای کردان در آخرین روزهای حیاتش هم از تجربه‌ای که می‌تواند برای همه عبرت باشد، درس گرفته بود، چرا که در اظهاراتی کم‌نظیر، عده‌ای را محکوم کرده بود که در دوران نخست وزیری موسوی با ارز هفت تومانی، به «پولداران نوکیسه» تبدیل شدند. نمی‌دانم این اتفاق افتاده است یا نه. قصد دفاع از موسوی را هم ندارم. اما فکر می‌کنم فردی که با تقلب، در جایگاه استادی قرار گرفته بود و زیر بار اقدام نادرستش هم نمی‌رفت، حق نداشت درباره دیگران در این زمینه‌ها قضاوت کند.

کردان، سرنوشت تلخی داشت. این سرنوشت می‌تواند در کمین خیلی‌ها باشد. او در جایی گفته بود که برای «معامله با خدا» از کسانی که «هجمه‌هایی» علیه وی ترتیب دادند، شکایت نخواهد کرد. این «هجمه‌ها» بعد از مرگ هم دامان کردان را رها نخواهد کرد، گرچه دستش از دنیا کوتاه است و پشت سر مرده هم نباید حرف زد.

امیدوارم با مرگ کردان، خیلی‌ها تکان بخورند. مرگ، فقط مال همسایه نیست.

0 نظرات:

ارسال یک نظر

آرشیو

درباره کافه تیتر

عکس من
ما؛ یعنی بهنام و بی تا، بعد از روزها بیکاری تصمیم گرفتیم شغل و البته علاقه خودمون رو اینجوری دنبال کنیم:کافه؛اون‌هم، تیتر. این کافه۱۵تیرماه سال ۱۳۸۶به دستور پلیس امنیت ایران پلمب شد.