صفحه اصلی | صفحه منو

راستی‌آزمایی تاثیر زنا در وقوع زلزله

خبر تصمیم هزاران زن برای ایجاد (Boobquake)، در واکنش به سخنان امام جمعه موقت تهران درباره رابطه زنا و زلزله، آن قدر جذاب هست که من را هم که در وبلاگ‌نویسی تنبلی می‌کنم، به وجد بیاورد تا چند خطی درباره‌اش بنویسم.


آن چه در این اتفاق برای من جذاب است، به چالش کشیده شدن رسوباتی است که با وجود تلاش‌ها و گاهی ادعاهایمان برای فرار از آنها، کماکان در بزنگاه‌ها خود را نشان می‌دهد.


در اطراف ما افرادی هستند که همه روزهای سال را همه کار می‌کنند، اما تاسوعا عاشورا و سه روز ضربت تا شهادت امام علی را مثل یک مسلمان واقعی، دست از پا خطا نمی‌کنند. چرا که می‌ترسند انجام برخی اعمال و رفتار که از نظر آنها گناه محسوب می‌شود، در این روزها بلایی سرشان بیاورد.


غرض به سخره گرفتن این افراد نیست، اگرچه معتقدم آنها که تکلیف‌شان را با دین و حتی خرافه روشن کرده‌اند، هم قابل احترام‌ترند و هم راحت‌تر زندگی می‌کنند، اما می‌خواهم بگویم این ماندگاری و تداوم باور خرافات، علل قدرتمندی دارد و تنها در شرایطی که قرار است برای امتحان درستی یا نادرستی آنها اقدام عملی ‌‌صورت گیرد، عمق و استحکام‌شان مشخص می‌شود.


اگر چه بسیاری از ما به جای یافتن علل حوادث طبیعی، مثل اجداد غارنشینمان، به تخیلمان پناه می‌بریم و احتمال می‌دهیم که ممکن است به واسطه عملی انسانی، گسل‌ها فعال شده و زمین زیر و رو شود، اما زنا به عنوان عامل وقوع زلزله، برای شماری از مردم جهان آن‌قدر پرت است که تصمیم گرفته‌اند دست به آزمایش بزنند. حالا که دیگران، چنین جسارتی کرده‌اند و تبعاتش هم دامن خودشان را خواهد گرفت، ما دست‌کم می‌توانیم منتظر عمل و نتیجه عمل آنها بمانیم و دست از منفی‌بافی برداریم.


شناسایی خرافه‌ها، تبارشناسی آنها و یافتن راز ماندگاری‌شان دارای اهمیت بسیاری است। اگر بتوانیم تکلیف‌مان را با خرافاتی که بیشتر از باورهای دینی در ما نهادینه شده‌اند و قدرت دارند، روشن کنیم، شاید بتوانیم دفعه دیگر که صدیقی نامی، گودرز را به شقیقه ربط داد، خودمان برای راستی آزمایی‌اش، اقدام کنیم.

۳ اردیبهشت ۸۹

3 نظرات:

هامون گفت...

سلام .
ممنون بابت نوشته ات .

ناشناس گفت...

منبع خبرتون رو هم ميگذاشتين كه كيا تصميم گرفتن وكجا؟

ناشناس گفت...

البته آقاي صديقه گفتند افزايش زنا نه سينه لرزه

ارسال یک نظر

آرشیو

درباره کافه تیتر

عکس من
ما؛ یعنی بهنام و بی تا، بعد از روزها بیکاری تصمیم گرفتیم شغل و البته علاقه خودمون رو اینجوری دنبال کنیم:کافه؛اون‌هم، تیتر. این کافه۱۵تیرماه سال ۱۳۸۶به دستور پلیس امنیت ایران پلمب شد.