صفحه اصلی | صفحه منو

ميهمان چهارشنبه ، احسان نراقي

احسان نراقي روز چهارشنبه ساعت 30/5 بعد از ظهر ميهمان كافه تيتر خواهد بود.نراقي در مورد تاريخ جامعه شناسي در ايران با علاقه مندان به گفت وگو خواهد نشست. اين برنامه كار مشترك كافه تيتر با مجله بخارا است

گفت برويم دعوا كنيم

چنگيز محمودزاده:آيدين آغداشلو و عباس كيارستمي نيمكت ها را پشت در كلاس چيدند و مشغول كتك كاري شدند. تا زنگ تفريح تمام شود و بچه هاي مدرسه «جم قلهك» به كلاس ها برگردند، آن دو نفر حدود 10 دقيقه اي فرصت داشتند تا لباس هاي هم را جرواجر كنند و خوب به خدمت هم برسند. حالا آيدين آغداشلو، روبه روي ما نشسته است، البته دقيقا نمي شود گفت روبه رو چون در اين كافه آنهايي كه آمده اند، دورتادور او نشسته اند. خودش هم وقتي از اين خاطره ها مي گويد با خنده هايي از ته دل آن را دنبال مي كند و هر از گاهي چنان سر به سر اين و آن مي گذارد كه انگار او ميزبان است و ما به دعوت آمده ايم. ادامه در روزنامه كار گزاران

قرار بود گزارش بنويسم

سارتر، فيلسوف محبوب من مي گويد جهان تخيلي وجود ندارد، چرا كه همه اشياء يك ارگانيسم( جهان) در آن مجموعه جايگاهي دارند كه اشياء غير واقعي جهان تخيلي فاقد آن هستند. بنابراين اشياء غير واقعي و غير مادي جهان تخيلي وجودشان را وامدار شخصي هستند كه تخيلشان مي كند. وقتي ديروز آقاي آقازاده به خانم بركشلي گفت دوست دارم وقتي موسيقي گوش مي كنم چشمهايم را ببندم، ناگهان به ياد جملات سارتر افتادم.آيا واقعا نواي پيانوي بركشلي وجود دارد؟ اگر وجود دارد چرا ديده نمي شود؟ سارتر مي گويد وجود شئ واقعي انكار ناكردني است اما غير فعال است.يعني نواي پيانو با پيانو به عنوان يك ساز به دو صورت متفاوت –غير واقعي و واقعي – وجود دارند.پيانوي بركشلي قابل ديدن است چون واقعي است .اما نواي غير واقعي او جز با غير واقعي شدن شخصي كه بدنبال درك آن است ميسر نخواهد بود.آيا ما مي توانيم نواي پيانوي بركشلي را لمس كنيم يا وضعش را تغيير دهيم؟ پاسخ منفي است . هنرمند پيانيست شئ اي غيرواقعي مي آفريند و آن را به همان صورت به ما عرضه مي كند. بنابراين موسيقي بركشلي زماني به ادراك ما در مي آيد كه از ديدن حركت زيباي دست هاي او بر روي ساز بگذريم و چشمانمان راببنديم تا با جدا كردن خود از جهان واقعي در يك قلمرو غير واقعي به آن نواي تخيلي راه يابيم.آقازاده چشمانش را مي بندد تا جلوي تجاوز جهان واقعي به جهان غير واقعي را بگيرد، همان طور كه من با نواي ساز دارا گنجوي دوست تازه يافته ام درون موسيقي قرار گرفته ام و مجذوب قلمرو موسيقي شده ام تا آگاهي ام ازجهان اشياي واقعي باز ايستد. به دارا نگفته ام اما اينجا مي نويسم كه موسيقي ازخيلي چيزها برايم واجب تر شده است. موسيقي اي كه دارا برايمان آورده در كافه مي خواند، اگر چه درجهان واقعي وجود ندارد و بر آن تاثير نمي گذارد اما تسلي دهنده است. ارتباط با نغمه هاي بركشلي و دارا به سواد موسيقايي چنداني نياز ندارد- همانطور كه من، آقازاده و بهنام از آن بي بهر ه ايم- اما اين روزها موسيقي برايمان در فراسوي جهان واقعي قرار گرفته است، همانجا كه از همه نواقص جهان واقعي عاريست.
بي تا

بركشلي بدون پيانو

اين هم گزارش تصويري جلسه ديدار با خانم آريانا بركشلي.



عكس: سياوش خاضعي

كافه تيتر به روايت ده نمكي

مسعود ده نمكي 16 عكس از كافه تيتر انتخاب و در وبلاگش گذاشته كه ديدنش خيلي جالب است

همه جيك وپيك جلسه ديروز

گزارش زيباي رضا ولي زاده را دلمان نيامد خلاصه كنيم .متن كامل اين گزارش را از جلسه ديروز بخوانيد
من خشابم را هميشه خالي مي كنم
مسعود ده نمكي ظاهر آرامي داشت آن قدر كه آرامش آدم را بر هم مي زد. گفت: جنگ پايان نيافته و هنوز ادامه دارد. معتقد بود تنها شكل جنگ عوض شده، روزگاري را در شلمچه براي يك وجب زمين مي جنگيده، بعدها در شلمچه كاغذي (هفته نامه شلمچه) براي يك وجب عدالت جنگيده و حالا سينما را براي جنگ انتخاب كرده است.
ده نمكي: هرگز اهل سانسور نبودم.
ده نمكي خيره به ليوان چايي كه ديگر بخاري از آن بلند نمي شد نگاه كرد: من براي طرح مطالبات كساني كه در جنگ قرباني شدند، آرمان هاي امام(ره) و برقراري عدالت حكومت علي(ع) رسانه اي را انتخاب كردم كه بتوانم به وسيله آن با جامعه گفت و گو كنم. هفته نامه شلمچه را با كنار گذاشتن عادات ژورناليستي مستعمل، ايجاد چند صدايي و تن ندادن به سانسور منتشر مي كردم تا قدرت را نقد كنم نه مردم را.
مجيد توكلي كه پشت به بار نشسته بود، پرسيد: نمي ترسيديد نشريه را توقيف كنند.
زني كه با يك ميز فاصله روبه روي ده نمكي نشسته بود پيش دستي كرد: نشريه حاكميت بود، چرا توقيفش مي كردند؟
قلبم توي سينه ام در مي زد. با چشم هايم سكته كردم روي ده نمكي. آرام نشسته بود و لبخندي واقعي داشت. پاسخي به بانوي معترض نداد و گفت: هر شماره كه منتشر مي شد بنا را مي گذاشتيم بر اين كه آخرين شماره است، به همين خاطر اگر يادتان باشد صفحه اول نشريه پر از تيتر بود. بقيه صفحه ها هم پر از مطالبي با فونت هاي ريز و متراكم. درست مثل جنگ عمل مي كرديم. شب عمليات، حساب را بر اين مي گذاشتيم كه آخرين عمليات است، بنابر اين وقت جنگ حتي يك گلوله هم در خشاب هايمان باقي نمي گذاشتيم. بنابراين تمام خشاب هايمان را در هر شماره از نشريه هم خالي مي كرديم و بالاخره هيأت نظارت بر مطبوعات در دوره آقاي مهاجراني نشريه را كه پس از يك بار توقيف و انتشار مجدد با نام «جبهه» توقيف كرد.
محسن فرجي كه درست كنار ده نمكي نشسته بود پرسيد: بعد چه كار كرديد؟
ده نمكي گفت: رفتم سراغ كشاورزي. توي زمين هاي اطراف كرج سيب زميني و درخت گردو مي كاشتم.
زني كه نامش را نمي دانستم به طعنه پرسيد: زنجير و پنجه بوكس و چماقتان را هم داشتيد؟
ده نمكي خنديد و گفت: هنوز هم دارم. هميشه هم داشته ام.
بي تا و بهنام مثل گنجشك دل دل مي زدند. بهنام براي نجات كافه تيتر آستين بالا زد و خيال زن را راحت كرد: خواهش مي كنم خارج از موضوع نشست صحبت نكنيد، ادب و شأن آدم ها را هم رعايت كنيد. اين جا كافه روزنامه نگاران است و موضوع اين نشست هم بررسي فعاليت هاي سينمايي آقاي ده نمكي است نه محل تسويه حساب هاي شخصي يا سياسي.
بي تا هم در فاصله نفس گيري هاي بهنام همين جمله ها را تكرار مي كرد. آقازاده كه نشست را اداره مي كرد از زن و خطاب به جمع درخواست كرد تا خارج از موضوع نشست پرسشي مطرح نكنند.
ده نمكي: هيچ كس جرأت تدوين فقر و فحشا را نداشت
فقر و فحشا ما را به هم پيوند داد و ده نمكي گفت: فيلم فقر و فحشا را هر دو جناح محكوم كردند اما مردم از آن دفاع كردند چون با فطرت مشترك عدالت طلبي در تمام انسان ها شكل گرفته بود. كسي جرأت تدوين فيلم را نداشت. كساني كه راش هاي فيلم را مي ديدند حاضر نمي شدند آن را تدوين كنند.
فقر و فحشا مستندي بود كه در آن دوربين به زندگي روسپياني كه قرباني فقر شده بودند سرك مي كشيد و در ميانه هاي آن يوسفعلي ميرشكاك متن هايي پرطمطراق درباره جنازه عدالت كه در برخي جوامع بر شانه هاي قدرت تشييع مي شود مي خواند.
ده نمكي گفت: آن نوشته هايي كه ميرشكاك مي خواند همان نظريه هاي ابن خلدون است.
ده نمكي: من به سينماي مستند جنگ اعتراض دارم
آقازاده روش مستند سازي ده نمكي را پيش كشيد و ده نمكي گفت: من نمي خواستم بروم پشت ميله هاي زندان و يا دوربين را به مراكز بازپروري ببرم و واقعيت تلخ فقر و فحشا را در اين فضاها به تصوير بكشم. بسياري از فيلم هاي مستندي كه با اين موضوع ها يا موضوع دفاع مقدس ساخته مي شوند هيچ ارتباطي با واقعيت ندارند. من خودم عميقا به سينماي مستند جنگ ايران اعتراض دارم و آن را قبول ندارم.
ده نمكي ادامه داد: مي خواستم نماي زنده اي از همان آدم ها را در محيطي واقعي و در حالي كه هنوز دارند در جامعه كارشان را مي كنند نشان بدهم. گاهي معتقدم برخي از زناني كه جزو كاراكترهاي فيلم فقر و فحشا بودند با پذيرفتن ورود دوربين من به زندگي خصوصيشان از خيلي ها نقش بيشتري در شكل گيري يك جريان عدالت خواه داشتند.
آقازاده، گرايش ده نمكي از مستندسازي به سينماي روايي و قصه گو پيش كشيد و ده نمكي هم پاسخ داد: مي خواستم واقعيت جنگ را به قصه بكشم كه البته همچنان از وجوه سينماي مستند هم در اين آثار دفاع مي كنم.
مجيد توكلي گفت: شما گفتيد هيچ كس جرأت نداشت براي ساخت فيلم فقر و فحشا با شما همكاري كند اما مثل اين كه براي فيلم بعدي شما (اخراجي ها) خيلي ها از جمله محمدرضا شريفي نيا، پيمان قاسم خاني و ديگران پيشنهاد همكاري دادند. چه طور شد كه اين اتفاق افتاد؟
ده نمكي از پاسخ دادن طفره رفت و گفت: بايد از خودشان بپرسيد. فكر مي كنم شايد موضوعي كه من داشتم روي آن كار مي كردم دغدغه مشترك خيلي ها بود و به طبع انگيزه همكاري را در عده اي به وجود آورده بود.
من پرسيدم اگر قرار باشد همين امروز دوباره هفته نامه شلمچه يا جبهه را منتشر كنيد باز هم همان ادبيات و سبك و سياق را ادامه خواهيد داد؟
ده نمكي پاسخ داد: من هميشه از كار كليشه اي فراري بوده ام و اگر قرار بود حالا اين كار را انجام بدهم قطعا به گونه ي ديگري عمل مي كردم.
پرسيدم: شما جنگيديد، يعني كلاشينكف دست گرفتيد، در دوره اي هم چنان كه خودتان (البته به مزاح) گفتيد چماق و زنجير و پنجه بوكس در دست داشتيد، بعد نشريه منتشر كرديد، بعدها فيلمساز شديد و حالا وبلاگ نويسي هم مي كنيد. از كدام دوره بيشتر لذت برديد؟ كدام دوره براي شما دوره متعالي تري است؟
ده نمكي كه حالا داشت دومين ليوان چاي را هم از سرد شدن نجات مي داد و مي خواست تا هنوز بخاري از آن بلند مي شود بنوشد گفت: از همه اين دوره ها. هيچ كدام براي من فرقي ندارند. آرمان هاي من براي من از همه چيز مهم تر است و فرقي ندارد اين آرمان ها را به وسيله چه ابزاري بخواهم به دست بياورم.
زمان نشست به انتها رسيده بود و آقازاده داشت به جمع بندي مي رسيد. مي خواستم بپرسم: يعني آقاي ده نمكي شما هيچ تفاوت بين دوربين، كلاشينكف، قلم و چماق قايل نيستيد؟ هيچ كدام از اين ها كه در واقع فرم اجراي محتوا يا آرمان هاي شما هستند روي محتوا، مطالبات و آرمان هاي شما تأثير نمي گذارند؟ حالا اين پرسش را اين جا مي پرسم تا شايد پاسخ آن را به ميمنت روزنامه نگاري آنلاين كه امكان پاسخ دادن آقاي ده نمكي براي كامل شدن اين گزارش فراهم مي كند دريافت كنم.
ده نمكي به همه ما يك نسخه از فيلم كدام استقلال كدام پيروزي را كادو داد. در اين نشست چند بار حتي من كه قرار بود خودم كمك كنم تا نشست به حاشيه هاي دردسرساز كشيده نشود كم مانده بود حاشيه سازي كنم؛ اما ده نمكي به حاشيه نرفت و با همه گفت و گو كرد.
در ايران ما اتفاقي افتاده است. بايد كسي از شرايط اجتماعي، فرهنگي و سياسي حاضر يك عكس ام آر آي بگيرد. ده نمكي در مقابل دختراني مي نشيند كه به نوع پوشش آن ها اگر اعتراضي نداشته باشد قطعا هيچ اعتقادي ندارد و با آن ها گفت و گو مي كند.
نكند ما بزرگ شده ايم؟
زني كه اصلا نمي خواست با ده نمكي حرف بزند و آن قدر تا خرخره از كينه و نفرت پر بود كه نمي خواست سر ده نمكي را روي تنش ببيند از كافه رفت. پيش از رفتن سر در گوش آقازاده فروبرد و به آقازاده گفت: پاچه خوار.... .
نشست تمام شده بود و آدم هاي كافه حلقه زده بودند دور ده نمكي. بي تاي صالحي با اقتدار هميشگي آمد و با تحكم گفت: اگر حتي يك كلمه حرف سياسي بزنيد بدون تعارف عذر همه تان را مي خواهم.
گپ دوستانه با ده نمكي نيم ساعتي طول كشيده. ده نمكي بدون حذف لبخند از همه خدا حافظي كرد و رفت.
وقتي رفت به اين فكر مي كردم كه تفاوت من و ده نمكي آن قدر زياد است كه اتفاقا نمي تواند مانع از گفت و گوي ما شود. من از بيخ و بنيان ده نمكي را قبول ندارم و ده نمكي از بيخ و بنيان مرا. اما باز هم دلم مي خواهد او را ببينم و با او حرف بزنم. نه، انگار اتفاقي افتاده است. نكند ما بزرگ شده ايم؟
چراغ هاي كافه تيتر خاموش شد. زني كه به آقازاده گفت پاچه خوار و به ده نمكي گفت شما اهل چماق و زنجير بوديد دور شده بود. خواستم دنبالش بدوم و از سوابق آقازاده برايش بگويم. اما ديگر خيلي دور شده بود آنقدر دور شده بود كه قامتش از آن فاصله به يك چماق مي مانست.

مزه كافه نشيني زير دندان ده نمكي

ديروز مسعود ده نمكي با يك عكاس به كافه تيتر آمد. گزارش تصويري اين نشست را ببينيد و گزارش كامل جلسه را هفته آينده در روزنامه كار گزاران بخوانيد





گريز از واژه ها را خنجر کردن

" مسعودده نمكي " در كافه تيتر است.بي حوصله ام ، خسته ام از تنازعهاي بي ثمر.از شجاعت هاي ويرانگر.تن مي زنم از چالشي كه واژه را خنجر مي كند، تن نمي دهم برنجانم و يا برنجم . تندي ها ، بد فهمي ها ، انگ زدن ها و... تا مرز جنون پيش مي بردمرا. ادامه

نواي پيانوي بركشلي در كافه

آريانا بركشلي، پيانيست برجسته ايراني مقيم آمريكا، روز چهارشنبه ساعت 30/5 ميهمان كافه تيتر خواهد بود
بركشلي، نخستين دروس موسيقي را از پدرش، مهدي بركشلي (موسيقي دان و فيزيكدان) فرا گرفت و از پانزده سالگي در كنسرواتوار اكول نرمال پاريس تحصيلات خود تا مدرك فوق ليسانس ادامه داد. در بازگشت به ايران، كنسرت هايي با اركستر مجلسي انگلستان در تئاتر شهر تهران برگزار نمود و چندي نيز در دانشگاه فارابي به تدريس پرداخت.وي در سال ۱۳۶۴ به آمريكا مهاجرت كرد و تا كنون ضمن اجراي برنامه هاي متعددي در داخل كشور، همچون كنسرت هايي درسال ۱۳۷۹ به مناسبت دويست و پنجاهمين سالگرد درگذشت باخ، برنامه هاي بسياري نيز در مراكز فرهنگي اروپا و آمريكا اجرا كرده است كه از آن جمله مي توان به برنامه سال گذشته او در دانشگاه آكسفورد در همايش بررسي آثار صادق هدايت اشاره كرد.بركشلي بر خلاف بسياري از نوازندگان پيانو كه در رشته موسيقي كلاسيك فعالند، به آثار پيانوي آهنگسازان معاصر ايران نيز توجه نشان داده و تا كنون آثاري از عليرضا مشايخي، امين الله حسين، فوزيه مجد و گلنوش خالقي را در برنامه هايش گنجانده است. وي در صدد است در آينده نزديك آلبومي ويژه آثار آهنگسازان ايراني را به ضبط برساند.


نگاهي به كتاب دكتر

كتاب مصاحبه حرفه‌اي كه به آموزش فنون مصاحبه براي رسانه ها مي‌پردازد كتاب ارزشمندي است كه به قلم دكتر احمد توكلي و احسان بخشنده سامان يافته است. اين كتاب علاوه بر 10 كتاب خارجي و 15 متن برگرفته از سايت هاي آموزشي از منابعي متعدد براي تبيين روش‌هاي مصاحبه حرفه‌اي بهره گرفته است.
يكي از بخش هاي جذاب اين كتاب درخواست مصاحبه «باب وودوارد» معاون سردبير روزنامه واشينگتن پست است. اين درخواست مصاحبه پيش از يك نامه معمولي براي رعايت تشريفات اداري به يك ميدان مين شباهت دارد. باب وودوارد كه يكي از فوق ستارگان جهان روزنامه‌نگاري به شمار مي آيد در هر سطر مين‌هايي كاشته و چنان كلمات را دقيق و محاسبه‌گرانه انتخاب كرده كه چاره‌اي جز مصاحبه براي كلينتون باقي نمانده‌است. ادامه

آسمان مي شويم! جمعه

جلسه نهم از نشست‌هاي هفتگي كتاب پنجم، به نقد مجموعه داستان «آسمان مي‌شوم» نوشته پاكسيما مجوزي اختصاص يافت. اين جلسه جمعه ششم مرداد با حضور «ناتاشا اميري» به عنوان منتقد اصلي در كافه تيتر برگزار مي‌شود.پاكسيما مجوزي كه دو سال است در دانشگاه دهلي هند مشغول تحصيل در رشته جامعه‌شناسي ادبيات است، به تازگي به ايران آمده و آبان ماه نيز به محل تحصيلش بازمي‌گردد

پاي ده نمكي هم به كافه باز شد

مسعود ده نمكي روز سه شنبه ساعت 6 بعد از ظهر ميهمان كافه تيتر خواد بود. ده نمكي كه چند سالي است فعاليتهاي خود را معطوف به كارگرداني و توليد فيلمهاي اجتماعي كرده در اين جلسه به سوالات ميهمانان پاسخ خواهد داد. البته او به سوالهايي پاسخ خواهد داد كه در زمينه سينما و هنرباشد.

يك عكس از چهارشنبه


روز چهارشنبه هفته گذشته مراسم ديدار با خانم شيدا دياني شاعر و مترجم در كافه تيتر برگزار شد. اين جلسه يك ميهمان ويژه داشت،جناب آقاي يكرنگيان مدير انتشارات خجسته كه در عكس ديده مي شود

يك دوست در لبنان


محمد باريكاني خبرنگاري كه امروز جايش درايران و كافه تيتر خالي است، در لبنان به مردم بي دفاع كمك و البته خبر تهيه مي كند.امروز يوسف عليخاني عكسي از او پيدا كرده كه در ميان خون و آتش است.روزنامه الشرق الوسط عكس يك امروز خود
را به او و مردم لبنان اختصاص داده است
محمد باريكاني جزء گروه چهار نفره اي بود كه پيش از برگزاري جام جهاني قرار بود به عنوان گروه صلح با پاي پياده به آلمان سفر كنند كه با مخالفت سفارت اين كشور سفر نا كام ماند

يك تولد، يك ازدواج

بامداد محسن فرجي متولد شد. به محسن و همسرش تبريك مي گيم
در ضمن كيوان كثيريان و سميه قاضي زاده قراره به زودي زندگي مشتركشون رو شروع كنند، مباركه

عكسهاي ساتيارازآغداشلو

امروز آيدين آغداشلو اوده بود كافه تيتر.ساتيار امامي چند تا عكس از اين مهموني گرفته



آيدين آغداشلو ميهمان كافه تيتر

چهارمين ميهماني مشترك كافه تيتر و روزنامه كارگزاران فردا پنجشنبه با حضور آيدين آغداشلو راس ساعت 5 بعد از ظهر برگزار مي شود

كوتاه از آيدين

آيدين آغداشلو در هشتم آبان 1319 در رشت، كوچه آفخرا متولد شد. پدر وي محمد بيك حاجي اوف بود كه در ايران نام خانوادگي خود را به ياد ولايتش «آغداش» در قفقاز، به آغداشلو برگرداند. آيدين 11 سال بيش تر نداشت كه پدرش در گذشت و او براي گذراندن زندگي مجبور شد كار كند. در آن موقع كارت پستال مي كشيد و مي فروخت. در سال 1338 وارد دانشكده هنرهاي زيباي دانشگاه تهران شد. آيدين آغداشلو داراي دو فرزند به نام تكين و تارا است .

آيدين از ۱۴ سالگى شروع به كار نقاشى مى كند.در ۱۶ سالگى مشغول به كار گرافيك مى شود در ۲۲سالگى دست به قلم مى شود .در سالهاى منتهى به انقلاب برنامه اى در زمينه هنرهاى تجسمى در تلويزيون تهيه و اجرا مى كند.حدود يك سال سرپرست موزه رضاعباسى مى شود(قبل از انقلاب).سابقه ۳۰ سال تدريس در دانشكده هاى هنرى و در كارگاه شخصى خود را دارد.تاكنون ۲ مجموعه از نقاشى هاى او چاپ شده اند.چند مجموعه مقاله منتشر كرده است .بيش از يكصد مقاله در زمينه نقد نقاشى، نقد فيلم و هنرهاى اسلامى ايرانى نوشته است .جزو هيأت انتخاب و داورى چند نمايشگاه و بى ينال بعد از انقلاب بوده است .و بالاخره كارشناس رسمى موزه هنرهاى معاصر تهران در سالهاى اخير به حساب مى آيد

رفع سوء تفاهم به شيوه راسل


براي آنچه كه برتراند راسل درباره اش صحبت مي كند كافه هم مي تواند محل مناسبي باشد. محلي كه آدم ها بتوانند با هم حرف بزنند تا سوء تفاهمهاي احتماليشان بر طرف شود
****
براي پرهيز از انواع برداشتهاي احمقانه اي كه نوع بشر مستعد آن است، نيازي به نبوغ فوق بشري نيست. چند قاعده ساده ما را اگر نه از همه خطاها، دست كم از خطاهاي ابلهانه بازمي دارد. اگر موضوع چيزي است كه با مشاهده روشن مي شود، مشاهده را شخصاً انجام دهيم. ارسطو مي توانست از اين باور اشتباه كه خانمها دندانهاي كمتري از آقايان دارند با يك روش ساده پرهيز كند: از خانمش بخواهد كه دهانش را باز كند تا دندانهايش را بشمارد. او اين كار را نكرد چون فكر مي كرد مي داند. تصور كردن اين كه چيزي را مي دانيد در حالي كه در حقيقت آن را نمي دانيد، خطاي مهلكي است كه همه ما مستعد آن هستيم. من باور دارم كه خارپشتها سوسكهاي سياه را مي خورند، چون به من اين طور گفته اند؛ اما اگر قرار باشد كتابي درباره عادات خارپشتها بنويسم، تا زماني كه نبينم يك خارپشت از اين غذاي اشتهاكوركن لذت مي برد، مرتكب چنين اظهار نظري نمي شوم. درهرحال، ارسطو كمتر از من محتاط بود. نويسندگان باستان و قرون وسطا اطلاعات جامعي درباره تك شاخها و سمندرها داشتند. با وجود آن كه هيچ كدامشان حتي يك مورد از آنها را هم نديده بودند، يك نفر هم احساس نكرد لازم است از ادعاهاي جزمي درباره آنها دست بردارد. اغلب موضوعات از اين ساده تر به بوته آزمايش درمي آيند. اگر ما ايمان راسخ پرشوري نسبت به برخي مسائل داريم، روشهايي وجود دارد كه مي تواند ما را از تعصب خودمان باخبر كند. اگر عقيده مخالف، ما را عصباني مي كند، نشانه آن است كه ما ناخودآگاه مي دانيم كه دليل مناسبي براي آنچه فكر مي كنيم، نداريم. اگر كسي مدعي باشد كه دو بعلاوه دو مي شود پنج، يا اين كه ايسلند در خط استوا قرار دارد، ما به جاي عصباني شدن، احساس دلسوزي مي كنيم، مگر آن كه اطلاعات حساب و جغرافي ما آن قدر كم باشد كه اين حرفها در افكار ما تزلزل ايجاد كند. اغلب طرف بحثهاي بسيار تند آنهايي هستند كه درباره موضوع مورد بحث دلايل كافي ندارند.
يك راه مناسب براي اين كه خودمان را از انواع خاصي از جزميت خلاص كنيم، اين است كه از عقايد مخالفي كه دوستان پيرامونمان دارند آگاه شويم. وقتي كه جوان بودم سالهاي زيادي را دور از كشورم در فرانسه، آلمان، ايتاليا و ايالات متحده به سر بردم. فكر مي كنم اين قضيه در كاستن از شدت تعصبات تنگ نظرانه ام بسيار مؤثر بوده است. اگر ما نمي توانيم مسافرت كنيم، به دنبال كساني بگرديم كه ديدگاههايي مخالف ما دارند. روزنامه هاي احزاب مخالف را بخوانيم. اگر آن افراد و روزنامه ها به نظرتان ديوانه، فاسد و بدكار مي آيند، به ياد داشته باشيم كه ما هم از نظر آنها همينطور به نظر مي رسيم. با اين وضع هر دو طرف ممكن است بر حق باشيم، اما هر دو نمي توانيم بر خطا باشيم. اين طرز فكر زاينده نوعي احتياط است. براي كساني كه قدرت تخيل ذهني قوي دارند، روش خوبي است كه مباحثه اي را با شخصي كه ديدگاه متفاوتي دارد در ذهن خود تصور كنند. اين روش در مقايسه با گفتگوي رودررو يي فايده و تنها يي فايده دارد و آن اين كه در معرض همان محدوديتهاي زماني و مكاني قرار ندارد. مهاتما گاندي راه آهن و كشتيهاي بخار و ماشين آلات را محكوم مي كرد، او دوست مي داشت كه تمام آثار انقلاب صنعتي را خنثي كند. ما ممكن است هرگز اين شانس را نداشته باشيم كه با شخصي داراي چنين عقايدي روبرو شويم. اما اگر ما مي خواهيم مطمئن شويم كه در موافقت با چنين باور رايجي بر حق هستيم، روش مناسب براي امتحان كردن اين است كه مباحثه اي خيالي را تصور كنيم و در نظر بگيريم كه اگر گاندي حضور مي داشت چه دلايلي را براي نقض نظر ديگران ارائه مي داد. من گاهي بر اثر اين گونه گفتگوهاي خيالي واقعاً نظرم عوض شده است؛ به جز اين، بارها دريافتم كه با پي بردن به امكان عقلاني بودن مخالفان فرضي، تعصبات و غرورم رو به كاستي مي گذارد. نسبت به عقايدي كه خودستايي ما را ارضاء مي كند، محتاط باشيم. از هر ده نفر، نه نفر چه مرد و چه زن قوياً معتقدند كه جنسيتشان برتري ويژه اي دارد. دلايل زيادي هم براي هر دو طرف وجود دارد. اگر ما مرد باشيم مي توانيم نشان دهيم كه اغلب شعرا و بزرگان علم مرد هستند؛ اگر زن باشيم مي توانيم پاسخ دهيم كه اكثر جنايتها هم كار مردان است. اين پرسش اساساً حل شدني نيست، اما خودستايي اين واقعيت را از ديد بسياري از انسانها پنهان مي كند. همه ما، اهل هر جا كه باشيم، متقاعد شده ايم كه ملت ما برتر از ساير ملتهاست. ما با وجود دانستن اين كه هر ملتي محاسن و معايب خاص خودش را دارد، معيارهاي ارزشيمان را به گونه اي تعريف مي كنيم كه ثابت كنيم ارزشهايمان مهمترين ارزشهاي ممكن هستند و معايبمان تقريباً ناچيزند. دراينجا دوباره انسان معقول مي پذيرد كه با سوآلي روبروست كه ظاهراً جواب درستي براي آن وجود ندارد. دشوارتر از آن، اين است كه بخواهيم مراقب خودستايي بشر به واسطه بشر بودنش باشيم، زيرا ما نمي توانيم با ذهن غيربشري مباحثه كنيم. تنها راهي كه من براي برخورد با اين نوع خودبيني بشر سراغ دارم، اين است كه به خاطر داشته باشيم بشر جزء ناچيزي از حيات سياره كوچكي در گوشه ي كوچكي از اين جهان است و همانطور كه مي دانيم در ديگر بخشهاي كيهان هم ممكن است موجوداتي زندگي كنند كه نسبت بزرگيشان به ما مثل نسبت بزرگي ما به يك ستاره دريايي باشد.

مترجم اشعار شاملو ميهمان ماست

شيدا دياني شاعر و مترجم ، روز چهارشنبه ساعت 5/5 بعدا ز ظهر ميهمان كافه تيتر است. خانم دياني پس ازدوران دبيرستان براي ادامه تحصيلات به امريكا رفت . وي به مدت 2 سال سردبير نشريه ادبي – دانشگاهي luna بود كه اشعار انگليسي و ترجمه هاي او از شاملو و فروغ براي نخستين بار در اين نشريه به چاپ رسيد.ترجمه هاي فارسي از اشعار كيدز، اليوت و تامس وترجمه اشعار ناهيد مظفري و آقاي كريمي حكاك نيز توسط انتشارات پن از او به چاپ رسيده است.در حال حاضر خانم دياني به سفارش انتشارات سخن ترجمه اشعار شاملو به انگليسي را دردست دارد.او هم اكنون در دانشگاه nuy به تحصيل در حوزه ادبيات تطبيقي مشغول است
اين مراسم كار مشتركي است با مجله بخارا

كاج ، شمع ، محبت

از وقتي كه كافه راه اندازي شد، خيلي از دوستان و علاقه مندان به روزنامه نگاري و كافه نشيني ما رو شرمنده خودشون كردن. تقدير و تشكر از زحمات تك تك دوستاني كه در اين 5 ماه يارو ياور ما بوده اند را وظيفه خود مي دانيم. اما گذشته از دوستان وياران قديمي ، هستند كساني كه دل در گرو كافه كوچكي دارند كه تنهايي آنها را در پاره اي از اوقات پر مي كند، البته لطفي كه آنان به گردانندگان كافه دارند بيش از آن چيزي است كه كافه به آنان دارد. بهاره يكي از همان دوستان است كه امروز با جعبه اي پر از ميوه كاج به كافه آمد تا هديه اي براي كافه آورده باشد. ميوه هاي كاجي كه اين بار ميزبان شمعهايي شده كه قرار است هراز چند گاهي روشن شود. كافه روزنامه نگاران روشن خواهد ماند با شمع محبت دوستان.

گزارش تصويري

گزارش تصويري جلسه نقد و بررسي كتاب وقتم كن كه بگذرم

شاهرخ تندرو صالح


پهلوان زنده را عشق است

جلسه نقد كتاب ” وقتم كن كه بگذرم“ روز جمعه در كافه تيتر برگزار شد.
شاهرخ تندرو صالح منتقد اصلي اين مجموعه حرفهاي زيادي در باره متن متفاوت اين اثر داشت:
- اين مجموعه، داستان تنهايي انسان است با زباني رمانتيك
- نشانه هاي تكراري در متن ، مجموعه را سنگين كرده است
- در اين متن با سه نشانه زباني ، تصويري و متني مواجه هستيم
- گلشيري و هدايت فوت شده اند. با تمام ارادتي كه به آنها داريم ، پهلوان زنده را عشق است.دغدغه هاي نسل پنجم را بايد دريافت
- ادبيات ايران فاقد نشانه هاي كابردي است. ادبيات روشنفكرانه چنين اجازه اي را به نويسنده نمي دهد
- در ايران جرات رويارويي با متن نشانه دار وجود ندارد
- هر اثر با منطق دروني خودش ارتباط برقرارمي كند

ديگران اما نظر ديگري داشتند

كامران محمدي: اين اثر به شعر نزديك تر است تا به داستان
محمد آقازاده: تراكم نشانه ها در متن مانع تاويل متن شده است
دارا : اين اثر مثل موسيقي است و بايد مثل موسيقي خوانده و شنيده شود
نودهي: متفاوت بودن اين اثر تنها در فرم اتفاق افتاده است نه در مفاهيم
نوري: كاربرد گسترده نشانه ها در متن از هيچ منطقي تبعيت نمي كند

نقد ادبيات معاصر آلمان در كافه

جلسه نقد و بررسي ادبيان معاصر آلمان با حضور دكتر حسيني زاد نويسنده ومترجم زبان آلماني در كافه تيتر برگزار شد.در اين جلسه ادبيان كلاسيك و معاصر اين كشوراز منظر فلسفه وسياست مورد بحث قرار گرفت.خلاصه مباحث اين جلسه اين گونه است
روح هيتلر براي هميشه از برلين گريخته است
نويسندگان معاصر آلمان خودشان را گناه كار نمي دانند
ادبيات آلمان سرشار از سرماي توخالي است
برشت به آلمان باز گشته است
نوشته هاي برشت در ايران بد فهميده شده است
جلسه نقد ادبيات معاصر آلمان

دكتر حسيني زاد

ابتكار كتاب قرن

اخيرا كتابفروشي قرن كه در منطقه شهرآرا واقع است دست به يك ابتكار جالب زده. آقا نيْري و خانواده باذوق و البته عاشق اين كتابفروشي در هر ماه فعاليت خود را روي يك رمان متمركز مي‌كنند؛ به عنوان مثال اكنون اين كتابفروشي اختصاص به كتاب شاهزاده كوچولو اثر جاودانه آنتوان دو سنت اگزوپري دارد و تمامي ترجمه‌هاي اين كتاب در معرض ديد و خريد عموم قرار دارد. اين خانواده عزيز هدف خود را در وبلاگ كتاب قرن اين گونه شرح مي‌دهند :ارج نهادن به يك كتاب از ميان هزاران.
گويا كتاب بعدي كه اين عزيزان قرار است به آن بپردازند يادداشت‌ها يك ديوانه اثر گوگول است كه بنظر انتخاب مناسبي است.
آدرس كتابفروشي قرن: بزرگراه آل احمد, ضلع شمال پارک شهرآرا ـ پ 28

حروف نصفهان

دونشريه ديگر به جمع مطبوعات كافه تيتر پيوستند.نشريه حروف (ويژه داستان وشع) و نصفهان ( نشريه طنز و كاريكاتور اصفهان) . همه كساني كه در شهرستانها داراي نشريه هستند دعوت مي شود تا كارهاي خود را به كافه ارسال كنند

كافه لوكيشن شبكه چهار

ديروز از شبكه چهار براي تهيه يه برنامه تركيبي در خصوص فوتبال، سينما و رسانه در جام جهاني به كافه اومدن. چند تا از بچه هاي روزنامه نگار در حوزه سينما در اين برنامه حضور داشتند وحرفهاي در اين خصوص زدند.سعيد قطبي زاده به عنوان لوكيشن اين برنامه، كافه تيتر را معرفي كرده بود.روزي كه اين برنامه روي آنتن بره شما را هم خبر مي كنيم.

وقتم كن كه بگذرم

هفتمين جلسه نقد «كتاب پنجم» به كتاب «وقتم كن كه بگذرم» نوشته ليلا صادقي اختصاص يافت. در اين نشست كه مطابق برنامه هفتگي اين جلسات، ساعت 18 روز جمعه(23تير) برگزار مي‌شود، شاهرخ تندرو صالح به عنوان منتقد اصلي حضور خواهد يافت.سلسله نشست‌هاي نقد كتاب پنجم هر هفته روزهاي جمعه در كافه تيتر برپا مي‌شود و به نقد يك كتاب از داستان‌نويسان نسل پنجم اختصاص دارد.

جعفر والي: زبان تئاترما گنگ است

گزارش گپ و گفت جعفر والي را دوست خوبمان گلاويژ در خبرگزاري مهر كار كرد.امروز روزنامه شرق متن كامل اين گزارش را منتشر كرده است

زبان تئاتر ما گنگ است و نمى تواند خيلى مسائل را صريح بگويد. به همين دليل دنبال استعاره، نماد و فرم مى رود تا بتواند پيام خود را به تماشاگر منتقل كند. تئاتر ما آشفته بازارى است كه انسان امروزى و شرايط زندگى او را در اين تئاتر نمى بينيم. موضوعات جامعه امروز آن طور كه بايد در تئاتر ما مطرح نمى شود و برخى نمايش ها آنقدر انتزاعى و دور از ذهن است كه تماشاگر نمى تواند با آن ارتباط برقرار كند. مانسلى با تمام روياها، آرزوها و سرگشتگى ها بوديم. من براى تئاتر زندگى گذاشتم و با عشق و علاقه كار مى كردم و در عين حال پشيمان هم نيستم.ادامه در روزنامه شرق

مقدمات نمايشنامه خواني دركافه

جاي نمايشنامه خواني در كافه تيتر خالي بود. بعد از مدتها تصميم گرفتيم با همكاري چند تن از دست اندر كاران تئاتر هر هفته جلسات نمايشنامه خواني داشته باشيم. بنابر اين از همه نمايشنامه نويسان، نمايشنامه خوانان و كساني كه دستي در نمايش دارند دعوت مي شود براي تعيين وقت براي نمايشنامه خواني با ارايه متن نمايش خود به كافه تيتر مقدمات اين كار را فراهم آورند.
جلسات نمايشنامه خواني از اويل ماه مرداد آغاز خواهد شد

گزارش تصويري از تل عاشقون

گزارش تصويري از نقد كتاب تل عاشقون. ادامه

ميهماني با مترجم برشت

دكتر محمود حسيني زاد نويسنده ومترجم مجموعه آثار برتولت برشت روز چهارشنبه ساعت 30/5 بعد از ظهر ميهمان كافه تيتر است.
در اين نشست از روند ترجمه مجموعه آثار برشت و مشكلان فراروي ترجمه در ايران گفت وگو خواهد شد
ورود براي همه علاقه مندان به خصوص مترجمين آزاد است

والي در تيتر

گزارش تصويري كافه از جلسه گپ وگفت والي با دوستدارانش در تيتر

جعفر والي و خانم طباطبايي

جعفر والي


ما، آقاي دهباشي، والي


اسد امرايي، آقازاده و بقيه دوستان

والي، سيزيف وامرايي

وارد مترو مي شوم . هرم داغ گرما مي سرد بر جسم خسته ام . سه ايستگاه بعد مقصد من است. در زندگي بهانه ها كوچك شادي كم نيستند ، اگر قرار بود، تا انتهاي مسير بروم بايد چه مي كردم . قول داده بودند مسئله گرما - بخوانيد جهنم - مترورا حل كنند . اين قول هم مي رود به آرشيو قولهاي ديگر ، يعني به جهان فراموشي . خود را به كافه تيتر مي رسانم . جعفر والي در گوشه اي نشسته است . زن و شوهر كافه دار هم هستند . نگران خالي بودن كافه هستند . جعفر والي كم آدمي نيست . تمام تاريخ تئاتر در ذهن اوست . اينهمه دانشجو ، بازيگر ، كارگردان ،مشتاق تئاتر در اين شهر زندگي مي كنند ، پس چرا نمي آيند . نمي دانم . چرا بايد بدانم . بدانم ، چه مي توانم بكنم . دهباشي هم هست . بحث را من آغاز مي كنم . با دو خاطره بحث را باز مي كنم .ادامه

نقد تُل عاشقون در ششمين نشست کتاب پنجم

رمان «تُل عاشقون» نوشته محمدرضا مرزوقي جمعه 16 تير در ششمين جلسه «كتاب پنجم» نقد مي‌شود.در اين نشست كه ساعت 18روز جمعه با مديريت كامران محمدي در كافه تيتر برگزار مي‌شود، علي اصغر سيدآبادي، منتقد ادبي و روزنامه‌نگار، تل عاشقون را نقد مي‌كند.جلسات كتاب پنجم هر هفته روزهاي جمعه‌ به نقد يك كتاب از نويسندگان نسل پنجم اختصاص دارد و حضور در آن براي همه علاقه‌مندان و فعالان ادبيات داستاني آزاد است.تل عاشقون را نشر افق در ۱۲۵ صفحه و به بهاي ۱۳۰۰ تومان منتشر كرده است. ضمنا تعدادي از اين كتاب در كافه تيتر با ۳۰۰ تومان تخفيف موجود است.

تاريخ تئاتر در كافه

جعفر والي " به كافه تيتر مي آيد.نام او كه به ذهن مي خلد " شنل " گوگول تمام قد جلوي من مي ايستد.نسلي كه آرش وار براي اينكه تئاتر پا بگيرد به صحنه آمدند. تاريخ را شكل دادند و دل زده يا مردند و يا روزگار مي گذرانند . نسلي كه به آنچه مي خواستند رسيدند ولي زندگي شان را باختند . منيت هاو..." والي " یيكي از آنهاست . همراه ساعدي . همراه انتظامي . همراه...كسي كه نفس تئاتر از او و همراهشان مي زند.ادامه

يك تصوير از چخوف

جلسه نقد نامه هاي چخوف را كه يادتان مي آيد. عكسهاي اين نشست چند روزي است كه به دستمان رسيده .يكي از عكسها براي كساني كه نتونستن بيان.
( خانم كاشي چي، فتح اله بي نياز، علي دهباشي، كامران فاني، هاشمي(سنديكاي ناشران
و باقرزاده (نشرتوس)ك

تيتر در هفت اقليم

كافه روزنامه نگاران ايران(تيتر) در ليست سايت گردشگري هفت اقليم به عنوان يكي از مراكز گردشگري ايران به ثبت رسيد.
اين سايت كه مشخصات كاملي از مراكز تفريحي، اقامتي، سياحتي و ... كشور را در خود گنجانده است، به گردشگران امكان مي دهد با صرف كمترين زمان با مراكز فرهنگي، هنري، سياحتي و تاريخي ايران آشنا شوند.

تبريك به بهزاد

بهزاد مرتضوي ، يكي از دوستامون كه روزنامه نگار و كارگردان تئاترهستش به سمت مدير كلي روابط عمومي فرهنگستان هنر منصوب شد. اينكه چرا خبر اين انتصاب را خبرگزاريها مخابره نكرده اند به سياست مدير جديد روابط عمومي بر مي گرده. آقاي مرتضوي به خاطر مناعت طبع نمي خواست خبري در اين مورد منتشر شود.به هر تقدير ما اين خبر را مخابره مي كنيم و به او تبريك مي گوييم.
در ضمن با بهزاد قرا گذاشته ايم كه از اين پس وبه طور ثابت جلسات نمايشنامه خواني در كافه داشته باشيم.منتظر اخبار تكميلي باشيد.

دامادي يه هوشنگ

امروز عقد كنون هوشنگ جيراني با شهلا نصيري بود.هوشنگ همون كسي است كه ما رو تو دام بلاگ اسپات انداخت.يه مثل قديمي
ميگه: چاه نكن بهر كسي اول خودت دوم هم خودت.هوشنگ جان مبارك باشد
در ضمن اين عكس رو ساتيار گرفته.به عبارتي اون بود كه خبر رو لو داد.



دوست جديد ما


عليرضا شيرازي مدير سرويس بلاگفا و اخبار پارسيك بعضي اوقات براي نوشيدن يه قهوه فرانسه به كافه تيتر مياد.جواني بيست و چند ساله شايد. سرشار از نيرو و ايده.وقتي كه با او باب گفت وگو باز مي كني انگار نه انگار كه با يكي از موفق ترين سرويس دهندگان بلاگر داري صحبت مي كني.ساده و صميمي ظرف كوتاه ترين مدت ممكن باب دوستي باز مي كند و هر كاري كه از دستش بر بيايد برايت مي كند. ما هم كه از بلاگفا به بلاگ اسپات نقل مكان كرده ايم ، كمي خجالت مي كشيم تا بگوييم : كار كردن با بلاگ اسپات را زياد بلد نيستيم. همين يك جمله كفايت مي كرد تا عليرضا با مقدار متنابهي لطف، وبلاگ كافه را سر وسامان دهد. كامران محمدي كه اين مساله را ديد از فرصت استفاده و تا مي توانست عليه ما و وبلاگمان براي شيرازي حرف زد، وبلاگش را با او سر سامان تازه اي داد، شماره تلفن و اي ميل خصوصي گرفت تا خلاصه در دوستي جديدي در دنياي كافه داري بين ما، كامران و عليرضا شيرازي باز شود. با عليرضا از طرحها وايده هاي مشترك بسياري حرف زديم كه در آينده با همكاري سرويس دهنده بلاگفا در كافه برگزار خواهيم كرد.

جعفر والي به كافه مي آيد


تئاتر دهه چهل همواره در تاريخ تئاتر ايران جزو قله‌هاي طلايي محسوب مي‌شود كه با نام بزرگاني چون عباس جوانمرد، علي نصيريان، ديلمقاني، ركن‌الدين خسروي و ... شناخته شده است.گروه هنر ملي نيز در همين دوران شكل گرفت و پايگاه اصلي فعاليتهاي آن در تئاتر بيست و پنج شهريور يا سنگلج امروزي بود. اوج فعاليتهاي تئاتري در تلويزيون نيز در همين ايام است و اداره تئاتر هم در اين دهه شكل مي‌گيرد. يكي از افراد سرنوشت ساز و فعال در دهه چهل و بعد آن جعفر والي ‌است كه سالها در تئاتر و سينماي ايران يك نقطه پويا محسوب مي‌شد و با اجراي نمايشهايي چون «چوب‌دستهاي ورزيل»، «شنل»، «مطبخ»، «بام‌ها و زيربام‌ها»، «مرگ‌ همسايه‌»، «خانه عروسك»، «اتللو» و ... فيلم‌هايي چون «گاو» و «خاك» در يادها است.
والي در سال 1313 در تهران و در يكي از محله‌هاي جنوب شهر تهران متولد شد و بعد از سالها فعاليت در ايران در دهه 60 به كانادا مهاجرت كرد.
جعفر والي چند روزيست كه به تهران آمده است.ما حضور او را مغتنم شمرده و از او دعوت كرديم تا روز چهارشنبه ساعت پنج و نيم( 5/5 )بعد ظهر مهمان كافه باشد.از همه كساني كه دوستدار وي هستند دعوت مي شود در اين نشست حضور داشته باشند

متن كامل يك نشست

سومين جلسه مشترك كافه تيتر با روزنامه كارگزاران با حضور فرهاد آييش و مائده طهماسبي (همسر آييش) روز سه شنبه هفته گذشته در محل كافه برگزار شد.امروز روزنامه كار گزاران در صفحه هفت خود متن كامل اين نشست را چاپ كرده است.

شعبده بازي در كافه

در جلسه روز جمعه نسل پنجم درباره در آوردن خرگوش از كلاه شعبده بازي حرفهاي زيادي زده شد.در نهايت اين نتيجه حاصل شد : اگر نويسنده از قبل با خواننده قرار خرگوش درآوردن از كلاه را گذاشته باشد هيچ عيبي هم ندارد

آرشیو

درباره کافه تیتر

عکس من
ما؛ یعنی بهنام و بی تا، بعد از روزها بیکاری تصمیم گرفتیم شغل و البته علاقه خودمون رو اینجوری دنبال کنیم:کافه؛اون‌هم، تیتر. این کافه۱۵تیرماه سال ۱۳۸۶به دستور پلیس امنیت ایران پلمب شد.